به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، آذر ۱۲، ۱۳۹۵

پناهجو، هادی خرسندی

هادی خرسندی
پناهجو   

 شب نمیخوابید مرد از فرط درد
درد در سر داشت آن آواره مرد
با تب و لرزی تنش همراه بود
تا سحر کارش فغان و آه بود 

همسرش او را به درمانگاه برد
چاره ی دردش به دکترها سپرد

ایکس-ری کردند و گردید آشکار
در سرش صد متر سیم خاردار!

گفت دکتر آن تب و آن درد و لرز
آید از بسیار ماندن پشت مرز