به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۹۶

تزار متولد می‌شود


هفده سال پس از آنکه ولادیمیر پوتین برای نخستین‌بار رئیس‌جمهور شد، نفوذ او بر روسیه بیشتر از هر زمان شده است. غرب، که همچنان روسیه را در دوران پس از شوروی سابق می‌بیند، گاهی او را در رده قدرتمندترین رهبران این کشور از زمان استالین قرار می‌دهد. مردم روسیه هرچه بیشتر به دوران پیش در تاریخ می‌نگرند هم اصلاح‌طلبان آزادیخواه و هم سنت‌گرایان محافظه‌کار در مسکو از پوتین به عنوان تزار قرن ۲۱ نام می‌برند.

آقای پوتین این لقب را با خارج کردن کشورش از آنچه مردم روسیه هرج‌ومرج دهه ۹۰ میلادی می‌دانستند و نیز با جایگاه بخشیدن دوباره به کشورش در جهان به دست آورد. اما با نزدیک شدن جشن صدسالگی انقلاب اکتبر، این اندیشه ناراحت‌ کننده بروز یافته که آقای پوتین نقطه ‌ضعف‌های تزارها را نیز دارد. اگرچه آقای پوتین درباره انقلاب‌های «رنگی» که در سراسر اتحاد جماهیر شوروی سابق رخ داد نگران است، اما تهدید بزرگ‌تر نسبت به خیزش عمومی نیست، بلکه مربوط به احیای بولشویسم است و این‌گونه است که از بهار ۲۰۱۸ زمانی که آقای پوتین آخرین دوره شش‌ساله خود را در قدرت شروع می‌کند، پس از انتخاباتی که کاملاً مطمئن است در آن پیروز می‌شود، گمانه‌زنی درباره جانشینی او آغاز می‌شود. و این نگرانی نیز افزایش می‌یابد که مانند سایر حاکمان روسیه، پس از تزار ولادیمیر آشوب و تحول ایجاد می‌شود.

حکومت سخت
پوتین تنها اتوکرات در جهان نیست. حکومت استبدادی فردی در ۱۵ سال گذشته در سراسر جهان گسترش یافته است، و اغلب همانند آقای پوتین آن را بر یک پایه شکننده از دموکراسی دستکاری‌شده بنا کرده‌اند که می‌گوید برنده همه چیز را می‌برد. این مجازات پیروزی‌گرایی لیبرال است که به دنبال فروپاشی بلوک شرق به وجود آمد. رهبرانی مانند رجب‌طیب اردوغان در ترکیه، هوگو چاوس متوفی در ونزوئلا و حتی نارندرا مودی نخست‌وزیر هند طوری رفتار کرده‌اند که گویی از اقتدار ویژه و نشات‌گرفته از خواست عموم منفعت می‌برند. در چین شی‌جینگ‌پینگ قدرت مطلق خود از حزب کمونیست را رسمی کرد.

برند آقای پوتین از اقتدارگرایی این مسیر را باز و پیشینه پادشاهی روسیه را زنده می‌کند، و تصویری روشن نشان می‌دهد از اینکه قدرت چگونه کار می‌کند و چگونه ممکن است به بیراهه رود.

پوتین مانند یک تزار از هرم قدرت بالا می‌رود. از زمانی که در سال ۲۰۰۱ علیه الیگارش‌ها حرکت کرد، و ابتدا کنترل رسانه‌ها و سپس غول‌های نفت و گاز را به دست گرفت، تمام دسترسی به قدرت و پول از طریق وی بوده است. این روزها طبقه اشراف به دلخواه او خدمت می‌کنند، درست مانند کسانی که زیردست آنان و به دلخواه آنان خدمتشان را می‌کنند و تا پایین‌ترین رتبه به همین ترتیب است. او قدرت خود را قانونی جلوه می‌دهد اما همه می‌دانند که دادستان‌ها و دادگاه‌ها به او پاسخگو هستند. او از تایید بالای ۸۰‌درصدی نفع می‌برد که تا حدی به این دلیل است که مردم روسیه را با این گفته اغوا کرده است: (به گفته یکی از مشاورانش) «اگر پوتین نباشد، روسیه هم نیست.»

او نیز مانند یک تزار با این پرسش روبه‌روست که از زمان پتر کبیر حاکمان روسیه را درگیر کرده و در زمان پیش از انقلاب به شدت پیش‌روی الکساندر سوم و نیکلاس دوم قرار گرفت. آیا روسیه باید با پیروی از مسیر غرب به سوی حقوق مدنی و دولت برخاسته از مردم مدرن‌سازی می‌شد، یا باید تلاش می‌کرد با پایداری در برابر آنان ثبات را حفظ کند؟ پاسخ آقای پوتین محول کردن اقتصاد به تکنوکرات‌های لیبرال و سیاست به افسران سابق کاگ‌ب بود. به ناچار، سیاست بر اقتصاد چیره شده و روسیه بهای آن را می‌پردازد. با وجود این اقتصاد که در زمان تحریم‌ها و پایین آمدن ارزش روبل به خوبی مدیریت شده همچنان به منابع طبیعی شدیداً وابسته است. اقتصاد این کشور می‌تواند رشد سالانه GDP را تنها در حدود دو درصد مدیریت کند، که با سال ۲۰۰۸-۲۰۰۰ بسیار تفاوت دارد، و به میزان ۵ تا ۱۰ درصدی ناشی از منابع نفت رسیده است. در بلندمدت، این امر جاه‌طلبی‌های روسیه را فرو می‌نشاند.

پوتین مانند یک تزار از طریق سرکوب و فشار نظامی قدرت خود را تحکیم کرده است. او در داخل کشور و به نام ثبات، سنت و مذهب ارتدوکس، مخالفت سیاسی و آزادیخواهان اجتماعی، از جمله طرفداران حقوق زنان، سازمان‌های مردم‌نهاد و همجنسگرایان را سرکوب کرده است. در خارج از کشور، الحاق کریمه و مبارزه در سوریه و اوکراین از طریق رسانه‌های طرفدار پیروزی با طمطراق در اخبار عصر اعلام می‌شود. هرچقدر هم که این اخبار توجیه شود، خشم غرب از اقدامات او برای مردم روسیه نشان داد چگونه آقای پوتین بار دیگر قدرت کشورشان را پس از تحقیرشدن‌های دهه ۹۰ احیا کرد.

این تزار پست‌ مدرن برای جهان چه معنایی دارد؟ یک درس مربوط به تهدید روسیه است. از زمان مداخله در اوکراین، غرب از مداخله‌گرایی روسیه در مکان‌های دیگر، به ویژه در کشورهای حوزه بالتیک بیمناک است. اما آقای پوتین تاب شمار زیاد تلفات را بدون از دست دادن وجهه قانونی خود ندارد، اتفاقی که برای نیکلاس دوم در جنگ روسیه با ژاپن در سال ۱۹۰۵-۱۹۰۴ و نیز در جنگ جهانی اول رخ داد. اما تزار کنونی تاریخ می‌داند و احتمال دارد در خارج از کشور فرصت‌طلب باشد و به جای دست زدن به مقابله واقعی به جنگیدن با حریف خیالی بپردازد. وضعیت او در داخل کشور متفاوت است. پوتین نشان داده در زمان بودن در قدرت اشتهای اندکی برای سرکوب سخت دارد. اما پیشینه روسیه از رنج‌های وحشتناک نشان می‌دهد اگرچه دودل بودن از وجهه قانونی حاکم می‌کاهد، اما سرکوب جمعی می‌تواند حداقل برای مدتی آن را تقویت کند. مردم روسیه همچنان گاهی باید بترسند.

فرزند روسیه مادر
درس دیگر مربوط به جانشینی است. انقلاب اکتبر شدیدترین مورد اخیر از قدرت در روسیه است که در زمان دشواری از یک حاکم به حاکم دیگر رسیده است. پوتین نمی‌تواند با استفاده از اصل و نسب یا تجهیزات حزب کمونیست ترتیب جانشینی خود را بدهد. او احتمالاً یک جانشین تعیین می‌کند. اما به فردی نیاز دارد که برای کنترل شدن به اندازه کافی ضعیف و برای کنار زدن رقبا به اندازه کافی قوی باشد که البته ترکیبی نامحتمل است.


او احتمالاً تلاش می‌کند به قدرت دست آویزد، مانند دِنگ شیائوپینگ که در پشت پرده به عنوان رئیس انجمن پل چین این‌گونه کرد و آقای شی ممکن است پس از کنگره حزب کمونیست از تعیین جانشین آشکارا اجتناب ورزد. اما حتی اگر آقای پوتین به استاد قهرمان در فدراسیون جودوی روسیه تبدیل شود، تنها لحظه سرنوشت‌ساز را به تاخیر می‌اندازد. بدون داشتن سازوکار دموکراسی واقعی برای مشروعیت بخشیدن به فردی جدید، حاکم بعدی احتمالاً از میانه کشمکش بر سر قدرت سر بر می‌آورد، کشمکشی که می‌تواند روسیه را از هم بپاشد. در کشوری با داشتن سلاح‌های هسته‌ای، این مورد هشداردهنده است.
هم‌اکنون هرچه پوتین قدرتمندتر شود، تعیین جانشینی‌اش دشوارتر می‌شود. همزمان با تلاش جهان برای ادامه دادن با این تناقض، باید به خاطر داشت که هیچ چیزی قطعی و غیرقابل‌تغییر نیست. یک قرن پیش انقلاب بولشویک تاییدی بر جبرگرایی مارکس بود. اما ثابت شد که هیچ چیز قطعی نیست و اینکه تاریخ طنز غم‌انگیز خود را دارد.

ترجمه: الهام شیرمحمدی
منبع:‌ اکونومیست، تجارت فردا، ۲۴۴، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶